نگرشى بر فهم تاريخى قرآن

مشخصات كتاب

نام كتاب: نگرشى بر فهم تاريخى قرآن

نويسنده: دكتر مجيد معارف

موضوع: مرجع

زبان: فارسى

تعداد جلد: 1

ناشر: نشر مشعر

مكان چاپ: تهران

ص:1

اشاره

ص:2

ص:3

ص:4

ص:5

ص:6

ص: 7

مقدّمه

تفسير قرآن از ديرينه ترين علوم اسلامى است كه از آغاز نزول قرآن مورد توجه مسلمانان بوده است. دليل اين توجّه طبيعت اجمالى قرآن از يك طرف و نياز به تبيين و توضيح مجملات قرآنى از سوى ديگر است.

بنا بر شواهد قطعى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نخستين مفسّر است كه به توضيح قرآن براى مسلمانان اقدام فرمود و پس از وى اهل بيت آن حضرت عهده دار اين كار شدند؛ هر چند- به شرحى كه خواهدآمد- پس از وفات رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله تفسير قرآن و فهم و درك آن از مسير اصلى خود خارج شد و انحرافاتى در اين خصوص به وجود آمد. اين نوشتار در صدد است تا به اختصار گزارشى از واقعيتهاى تاريخى مربوط به فهم قرآن و راه و رسم پى بردن به مفاهيم بلند كتاب الهى را در اختيار خوانندگان خود قرار دهد.

ص: 8

ص: 9

آموزش قرآن در عصر پيامبر خدا (ص)

آموزش قرآن در عصر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله

اشاره

به طورى كه گفتيم قرآن كريم در بسيارى از زمينه ها، از جمله سرگذشت هاى تاريخى، حوادث عصر رسول خدا صلى الله عليه و آله و مهمتر از اين دو آيات الاحكام به اجمال نازل شده است. در اين مورد از همان عصر نزول، سؤالاتى براى مسلمانان به وجود مى آمد كه با مراجعه به رسول خدا صلى الله عليه و آله پاسخ آنها روشن مى گشت. از طرف ديگر مهمترين وسيله رسول خدا صلى الله عليه و آله در اثبات حقانيت خود و نيز هدايت و راهنمايى مردم، همان قرآن بود كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله چه در مكه و چه در مدينه از آن بهره بردارى كردند. از قرائن تاريخى بر مى آيد كه آن حضرت در استفاده از قرآن- با توجه به مخاطبان خود- از دو شيوه به شرح زير استفاده كرده اند:

ص: 10

1- إسماع قرآن كريم

اسماع در لغت به معناى شنواندن است. مراد از إسماع قرآن، شنواندن آن به گوش مردم است كه معمولًا در مكه و نسبت به مشركان صورت مى پذيرفت. در آن سال ها رسول خدا صلى الله عليه و آله در مسجدالحرام مى نشست و به تلاوت قرآن مى پرداخت (1) 1 و در مواقعى از طريق خواندن قرآن در نمازهاى خود، آيات الهى را به گوش رهگذران مى رساند و به انذار آنها مى پرداخت چنان كه در سوره انعام آمده است: «وَأُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ»؛ (2) 2 يعنى: « (بگو) اين قرآن به من وحى شده است تا با آن شما و هر كه را (كه پيام آن) به او برسد بيم دهم ...» واضح است كه در اين موارد آيات قرآن بدون هيچ توضيحى به گوش مردم مى رسيد و اشكالى هم در انجام مأموريت رسول خدا صلى الله عليه و آله- كه همان ابلاغ كلام وحى بود- به وجود نمى آورد. زيرا آيات و سوره هاى مكّيّه بر محور عقايد- از جمله مبدأ و معاد- دور مى زد و به دليل تكرار فراوان اين


1- . چنانكه قرآن كريم در سوره جمعه آيه دوم مى فرمايد: «هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي اْلأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ ...» يعنى: او خدايى است كه در بين مردمى درس ناخوانده پيامبرى از خودشان برانگيخت كه آيات او را بر آنها مى خواند و پاكشان مى ساخت و ...»، لذا نخستين مرحله از كار رسول خدا صلى الله عليه و آله تلاوت آيات الهى بر مردم و رساندن قرآن به گوش آنها بود.
2- . سوره انعام، سوره آيه 19

ص: 11

مضامين در آن سوره ها درك آنها آسان بود و از اين گذشته مخاطبان اين آيات، قوم عرب و آشناى به زبان قرآن بودند و براى فهم آن آيات و به ويژه اخطارها و انذارهاى قرآن مشكلى احساس نمى كردند. به عنوان مثال در كتب تاريخى و نيز تفاسير قرآن آمده است (1) 3 كه: در نوبتى وليد بن مغيره كه از سران مشركان در مكه بود براى استماع قرآن به رسول خدا صلى الله عليه و آله نزديك شد، در آن هنگام رسول خدا صلى الله عليه و آله به تلاوت سوره مؤمن يا غافر مشغول بود، وليد به شدت تحت تأثير قرار گرفت و بدون مراجعه به سوى قوم خود، به خانه خود مراجعت نمود، به طورى كه دوستان او تصور كردند كه وى به اسلام گرائيده است. اما او پس از مدتى بررسى و ارزيابى ادعا كرد كه قرآن كلام بشر است لكن جنبه اى سحرآميز دارد و اين جريان در اوائل سوره مدّثّر نقل شده است. (2) 4 عده زيادى از مشركان پس از شنيدن آيات قرآنى تحت تأثير قرار گرفتند و اسلام را پذيرا شدند كه از جمله آنان مى توان از جُبَيْرِبْنِ مُطْعَم، طُفَيْلِ بْنِ عَمْروالدّوسى و عمربن خطّاب (3) 5 نام برد. لذا سران قريش كه از اين موضوع بيمناك


1- . از جمله بنگريد به السيرة النبويه 1/ 289، الاتقان 4/ 5، تفسيرمجمع البيان 10/ 584، تفسير الميزان 20/ 92.
2- . سوره مدّثر، آيات 11 الى 25
3- . تاريخ قرآن؛ دكتر محمود راميا 214-/ 219 تحت عنوان: تأثير قرآن.

ص: 12

شده بودند، پس از مدتى استماع قرآن را تحريم كردند (1) 6 و حتى مانع نماز خواندن رسول خدا صلى الله عليه و آله در مسجدالحرام و يا اسماع قرآن توسط او شدند. و آيه: «أَ رَأَيْتَ الَّذِي يَنْهى عَبْداً إِذا صَلَّى» كه در مذمّت ابوجهل نازل شده است (2) 7، ناظر به همان ايجاد مزاحمت قريش در مقابل پيامبر صلى الله عليه و آله است. لكن از آنجا كه اقدام رسول خدا صلى الله عليه و آله در اسماع قرآن، اقدامى موفق و موثّر بود، خداى تبارك و تعالى در آيات بسيارى- از جمله آيات پايانى سوره علق (3) 8- حضرتش را به استقامت در مقابل مشركان و ادامه كار توصيه فرمود.

2- إقراء قرآن

اقراء در اصطلاح علوم قرآنى به معناى آموزش قرائت قرآن و نيز تحويل گرفتن قرائت شاگرد و كوشش در اصلاح قرائت اوست. (4) 9 به اين جهت به استاد و معلّم قرآن


1- . در سوره فصلت آيه 26 آمده است: «وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لا تَسْمَعُوالِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَغْلِبُونَ» يعنى: و كسانى كه كافر شدند گفتند: به اين قرآن گوش فرا دهيد و (هنگام قرائت وى) سخن ياوه در آن افكنيد (هياهو و جنجال كنيد) تا شايد پيروز شويد.
2- «سوره علق، آيات 9- 10» بنگريد به تفسير مجمع البيان 10/ 782، تفسيرالميزان 20/ 327 و 329.
3- . در آنجا كه مى فرمايد: «كَلَّا لا تُطِعْهُ وَ ...» يعنى: چنين از او (ابوجهل) اطاعت مكن و ....
4- . تفسير مجمع البيان 10/ 719.

ص: 13

مُقْرى گفته مى شود و اين تعبير با اصطلاح قارى تفاوت دارد. شيوه رسول خدا صلى الله عليه و آله در مقابل مؤمنان اقراء قرآن بود كه طبعاً با اسماع قرآن تفاوت دارد. اما از آنجا كه مخاطبان رسول خدا صلى الله عليه و آله عرب زبان بودند و در يادگيرى عبارات قرآن مشكل چندانى نداشتند، رسول خدا صلى الله عليه و آله در مسير اقراء قرآن حقايقى از مفاهيم قرآن را نيز به آنان منتقل مى ساخت، ضرورت اين كار از آنجا بود كه مؤمنان پس از وارد شدن به دايره مسلمانى، نيازمند آموزش احكام دينى بودند امّا آيات قرآنى فاقد جزئيات احكام و مقرّرات دينى بود.

از اين رو رسول خدا صلى الله عليه و آله گاه با توضيحات خود و گاه نيز به شكل عملى مؤمنان را در جريان جزئيات احكام و شرايع دينى قرار مى داد. و به تدريج با تفسير بسيارى از آيات قرآن آشنا مى فرمود.

رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله در مكّه از محدوديت فراوانى در آموزش قرآن به مؤمنان برخوردار بود و غالباً كار آن حضرت در مراكزى سرّى و به دور از چشم مشركان صورت مى پذيرفت كه يكى از اين مراكز خانه ارقم بن ابى ارقم واقع در كوه صفا بوده است. (1) 10 اما پس از هجرت


1- . القرآن الكريم و روايات المدرستين 1/ 133.

ص: 14

رسول خدا صلى الله عليه و آله به مدينه، مسجد پيامبر مركز تعليم و تعلّم قرآن قرار گرفت و علاوه بر آن حضرت- كه در رأس معلّمان قرآن قرار داشت- عدّه اى از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله از جمله عبادةبن صامت، عبداللَّه بن مسعود، مُعاذبن جبل، ابى بن كعب انصارى در كار آموزش قرآن به نو مسلمانان وارد شدند.

عبادةبن صامت گويد: «وقتى يكى از مهاجران به مدينه وارد مى شد، پيامبر او را به يكى از ما (معلّمان قرآن) مى سپرد تا قرآن را به او بياموزد. از اين رو همواره در مسجد رسول خدا صلى الله عليه و آله صداى مردم به تلاوت قرآن بر پا بود. و در نوبتى رسول گرامى صلى الله عليه و آله توصيه كرد كه قاريان آرامتر به تلاوت قرآن بپردازند تا صداها در يكديگر تداخل نكند». (1) 11 مطلب مهم در نحوه آموزش قرآن در اين دوره، همان انتقال مفاهيم قرآنى به شاگرد و متعلّم بود. گويا رسول خدا صلى الله عليه و آله در اين جهت برنامه مشخّصى داشته است.

زيرا يكى از اساتيد قرائت در عصر تابعين- يعنى ابوعبدالرحمن سُلَمى- مى گويد: «معلّمان ما يعنى عثمان، ابن مسعود و ابىّ بن كعب به ما خاطر نشان ساختند كه:

رسول خدا صلى الله عليه و آله قرآن را به صورت ده آيه ده آيه به اصحاب خود تعليم مى فرمود. و اصحاب از هيچ ده آيه اى


1- . مناهل العرفان 1/ 234.

ص: 15

نمى گذشتند تا آنكه مسائل علمى و احكام عملى آن آيات را ياد بگيرند. به اين ترتيب ما (صحابه) همه قرآن و احكام عملى آن را فرا گرفتيم». (1) 12 ازا ين سخن معلوم مى شود كه اقراء قرآن در عصر رسول خدا صلى الله عليه و آله به معناى آموزش عبارات و مفاهيم قرآن به صورت توأمان بود و در سايه نظارت رسول خدا صلى الله عليه و آله عدّه اى از صحابه به درجات بالايى از نظر درك فقهى يا دانش تفسير نائل شدند به طورى كه همين عدّه توانستند به عنوان معلّمان قرآن و مبلّغان دينى به نواحى مختلف گسيل شوند.

نظام امتيازى يا امتيازدهى با قرآن

(2) 13 نظام امتيازى يا امتيازدهى با قرآن

رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله براى گسترش فرهنگ قرآنى در جامعه، نظام ويژه اى ابداع فرمود كه به «نظام امتيازى با قرآن» معروف است. پيامبر گرامى با فرمودن:

«افْضَلُ الْعِبادَةِ قِراءَةُ الْقُرْآن» (3) 14

- يعنى: بالاترين عبادت قرائت قرآن است- مسلمانان را به فراگيرى هر چه بيشتر قرآن تشويق


1- . تفسير ابن كثير 1/ 4، اضافه مى شود كه در متن برخى از اين روايات آمده است كه: «انَّ رَسولَ اللَّهِ كانَ يُقرِئهم العشر ...» لذا واژه «اقراء» به مفهوم تعليم همه جانبه قرآن است، بنگريد به القرآن الكريم و روايات المدرستين 1/ 157.
2- . تعبير از علامه سيد مرتضى عسكرى است با عنوان: «نظام المفاضلة بالقرآن» بنگريد به القرآن الكريم و روايات المدرستين 1/ 165
3- . تفسير مجمع البيان 1/ 84.

ص: 16

فرمود. و با توجّه به آنكه فراگيرى قرآن در آن دوره از فهم قرآن و تدبّر در آيات آن جدا نبود، ارزش و معناى حديث فوق بهتر دانسته مى شود.

علاوه بر آن رسول خدا صلى الله عليه و آله با فرمودن: «بهترين شما كسى است كه قرآن را ياد گرفته و به ديگران بياموزد». (1) 15 عملًا همه مسلمانان را در مسير آموختن قرآن و يا آموزش آن به ديگران قرار داد. آن حضرت تقدّم حافظ و قارى قرآن را بر ديگران خصوصاً در احراز امامت جماعت مورد تصريح قرار داد و به عنوان يك اصل خطاب به مؤمنان فرمود: «يَؤُمُّكم أَقرَؤُكُمْ». (2) 16 يعنى: به هنگام نماز آن كس از شما امام جماعت شود كه دانش قرآنى بيشترى دارد. علاوه بر آن در مديريت ها و مسؤوليت هاى اجتماعى، آگاهى به قرآن و تسلّط افراد را در اين زمينه، ملاك انتخاب آنان به مناصبى چون امارت و فرماندهى قرار داد. در اين باره در تفسير ابن كثير آمده است:

«روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله گروهى را عازم مأموريتى ساخت. قبل از روانه شدن اين عدّه رسول خدا صلى الله عليه و آله از تك تك افراد سؤال كرد كه چه ميزان از قرآن در خاطر دارند.

در اين ميان به جوانى برخورد نمود كه از كم سن و سالترين آن گروه بود. رسول خدا صلى الله عليه و آله از وى پرسيد كه چه ميزان از


1- . صحيح بخارى 6/ 594، سنن ترمذى 5/ 159، بحارالانوار 89/ 186.
2- . سنن ابوداود 1/ 159 و 160.

ص: 17

قرآن را در خاطر دارد. او در پاسخ گفت كه فلان سوره و نيز سوره بقره را در خاطر دارد. رسول گرامى صلى الله عليه و آله با تعجب سؤال كرد آيا سوره بقره را در خاطر دارى؟! وى گفت:

آرى. در اينجا پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: تو با اين گروه برو كه امير و فرمانده ايشانى». (1) 17 به همين ترتيب رسول گرامى صلى الله عليه و آله نه تنها منزلت حافظ و قارى را در دنيا مورد تأكيد قرار داد، كه درباره منزلت معنوى آنان در قيامت نيز سخنان مهمى ايراد فرمود. از جمله اين سخن معروف است كه: «در روز قيامت به حافظ و قارى قرآن گفته مى شود كه: قرآن را بخوان و از خداوند درجه بگير. زيرا مقام تو در بهشت معادل آخرين آيه اى است كه در خاطر داشته و تلاوت مى كنى». (2) 18

شيوه تفسيرگويى در عصر رسول خدا صلى الله عليه و آله

اشاره

شيوه تفسيرگويى در عصر رسول خدا (ص)

در عصر رسول خدا صلى الله عليه و آله تفسيرگويى بسيار ساده بود و اثرى از بحث هاى لغوى، قرائى، ادبى و ... كه به تدريج به تفاسير راه يافت، در كار نبود. رسول خدا صلى الله عليه و آله در كوتاهترين عبارات حقايق قرآن را توضيح مى داد و در مواردى با گفتن يك كلمه تفسير آيه اى را روشن مى ساخت. در عين حال آثار به جاى مانده از آن دوره نشان دهنده تنوّع


1- . تفسير ابن كثير 1/ 37.
2- . تفسير مجمع البيان 1/ 85، سنن ترمذى 5/ 163.

ص: 18

خاصّى در روش تفسيرى پيامبر صلى الله عليه و آله است كه در اينجا به برخى از آن موارد اشاره مى گردد:

1- بيان مصاديق آيات در عمل

در مواردى آن حضرت با عمل خود مصاديق آيات قرآن را نشان داده و اصحاب را با حقيقت آن آشنا مى ساخت. اين موضوع به خصوص در زمينه آيات احكام و آيات اجتماعى قرآن شواهد متعدّدى دارد كه از هر كدام به ذكر يك نمونه بسنده مى شود:

الف- رسول خدا صلى الله عليه و آله در باب نماز به اصحاب خود فرمود:

«صَلُّوا كَمَا رَأَيْتُمُونِي أُصَلِّي». (1) 19

يعنى: به همان گونه كه نماز خواندن مرا مشاهده مى كنيد، نماز بخوانيد. روشن است كه شيوه نمازگزارى پيامبر صلى الله عليه و آله به يك معنا تفسير «أَقِيمُوا الصَّلَاةَ» بود كه به عنوان سنّتى واجب مورد قبول همه مسلمانان قرار گرفت. و اين مطلب در مورد احكام ديگر، از جمله: زكات، روزه و حج نيز قابل تسرّى است.

ب- در جريان منازعه رسول خدا صلى الله عليه و آله با مسيحيان نجران در آيه مباهله نازل گرديد كه در آن مى فرمايد: «هر گاه بعد از علم و دانشى كه به تو رسيد باز كسانى با تو به بحث و ستيز برخيزند به آنها بگو: بياييد ما فرزندان خود را دعوت كنيم،


1- . صحيح بخارى 1/ 117.

ص: 19

شما هم فرزندان خود را، ما زنان خود را فرا خوانيم، شما هم زنان خويش را، ما از نفوس خويش دعوت كنيم، شما هم نفوس خود را، آنگاه مباهله مى كنيم (يعنى با دعا و نفرين، بر ضد يكديگر اقدام مى كنيم) و در اين مباهله لعنت خدا را بر دروغگويان قرار مى دهيم». (1) 20 رسول خدا صلى الله عليه و آله در اجراى اين آيه، همراه با على، فاطمه، حسن و حسين عليهم السلام پا به محل مباهله گذاشت (2) 21 و با اين كار خود به همگان فهماند كه در آيه مباهله حسن و حسين عليهما السلام مصداق «ابناءنا»، فاطمه زهرا عليها السلام مصداق «نساءنا» و على عليه السلام مصداق «انفسنا» مى باشند. چنان كه در جريان نزول آيه تطهير نيز حضرت به همين شيوه عمل فرمود.

2- توضيحات شفاهى در تبيين آيات

در بسيارى از موارد رسول خدا صلى الله عليه و آله با توضيحات خود، حقايق قرآن را در اختيار اصحاب خود قرار مى داد. در اين مورد روايات معتبرى در كتب شيعه و سنى وجود دارد كه نمونه هايى از آن نقل مى شود:

الف- رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله در تفسير: «غَيْرِ


1- . آل عمران/ 62.
2- . تفسير ابن كثير 1/ 379.

ص: 20

الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلَا الضَّالِّينَ» فرمود: مراد از «الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ» يهود و مراد از «الضَّالِّينَ» نصارى هستند. (1) 22 ب- حضرت پيامبر صلى الله عليه و آله در آيه: «وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطاً» (2) 23 فرمود: وسطاً يعنى عدلًا (3) 24 و منظور آن است كه خداوند شما را امّتى معتدل و ميانه قرار داد.

ج- امام صادق عليه السلام مى فرمايد: چون آيه «أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُوْلِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ ...» (4) 25 نازل گرديد، رسول خدا صلى الله عليه و آله در توضيح آن فرمود: «هر مؤمنى كه من سرپرست و مولاى اويم على عليه السلام مولا و سرپرست اوست».

و نيز آن حضرت فرمود: «به شما مؤمنان سفارش مى كنم كه از كتاب خدا و خاندان من جدا مشويد؛ كه من از خدا درخواست كردم تا ميان قرآن و خاندانم جدايى ميفكند تا در قيامت كه بر من ملحق مى شوند». (5) 26 د- سيوطى در روايتى نقل كرده است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در تفسير: «فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ» (6) 27 فرمود: در اين آيه خداوند مى فرمايد:

«فَاذْكُروني يَا مَعْشَرَ العِبادِ بِطَاعَتِي


1- . الاتقان 4/ 245.
2- . بقره: 143
3- . الاتقان 4/ 246.
4- . نساء: 59
5- . الكافى 1/ 287.
6- . بقره: 152

ص: 21

أَذْكُركُم بِمَغفِرتي» (1) 28؛

يعنى: «اى بندگان من با فرمانبردارى خود مرا ياد كنيد تا با آمرزش خويش شما را ياد كنم.»

3. پاسخ به سؤالات قرآنى صحابه

در مواردى حضرت رسول صلى الله عليه و آله به سؤالات قرآنى صحابه پاسخ داده، ابهامات آنان را برطرف مى ساخت. به عنوان مثال در تفاسير شيعه و سنّى آمده است كه چون آيه:

«آنان كه ايمان آوردند و ايمان خود را با ستم نيالودند، ايمنى تنها از آنِ آنهاست و آنها هدايت يافتگانند» (2) 29 نازل گرديد، برخى از صحابه به پيامبر صلى الله عليه و آله عرض كردند:

كداميك از ماست كه به نفس خود ظلم و ستم نكرده است؟! امّا رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: در اين آيه مراد از ظلم و ستم شرك است. آيا نشنيده ايد كه بنده صالح خدا (لقمان) گفت كه: «إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ» (3) 30 يعنى: همانا شرك ستم بزرگى است. (4) 31 و نيز در آيه: «وَللَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنْ اسْتَطَاعَ


1- . الاتقان 1/ 247.
2- . انعام/ 82.
3- . لقمان/ 13
4- . تفسير مجمع البيان 3/ 506.

ص: 22

إِلَيْهِ سَبِيلًا ...» (1) 32- يعنى: و براى خدا بر (گردن) مردم است كه آهنگ خانه (خدا) كنند و در حدّ امكان راهى به اين خانه باز كنند- شخصى از رسول خدا صلى الله عليه و آله سؤال كرد: مراد از راه سبيل در آيه چيست؟ و پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

«الزّادُ والرّاحِلَةُ». (2) 33

يعنى سبيل عبارت از داشتن توشه و مركب سوارى است.

و به همين ترتيب است سؤالات ديگر و پاسخ هاى آن حضرت كه در كتب تفسير روايى درج شده است. اين شيوه در طول دوران رسالت ادامه يافت. و برخى از دانشمندان معتقدند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله از دنيا نرفت مگر آنكه تمام قرآن را براى اصحاب خود تبيين فرمود. (3) 34 و نكته مهم آنكه بسيارى از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله موفّق شدند كه علاوه بر ثبت آيات قرآن، توضيحات تفسيرى رسول خدا صلى الله عليه و آله را نيز در حاشيه مصاحف خود درج كنند و اين توضيحات تا عصر خلفاى اوّليه كم و بيش وجود داشت؛ ولى در اين دوره به تدريج از بين رفت و به


1- . آل عمران/ 97
2- . الاتقان 4/ 250.
3- . التفسير والمفسرون 1/ 49.

ص: 23

فراموشى كشيده شد.

وارثان علوم نبوى

وارثان علوم نبوى

پس از رسول خدا صلى الله عليه و آله داناترين مردم به حقايق قرآن اهل بيت عليهم السلام هستند. رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله در طول حيات خود نه تنها صلاحيت سياسى اهل بيت عليهم السلام بلكه مقامات علمى آنان را نيز براى مردم تشريح فرمود. به عنوان مثال حديث:

«أَنَا مَدينةُ العِلم وَ عَليّ بابُها»

يا

«أَنَا دارُ الْحِكمَةِ وَ عَليّ بَابُها» (1) 35

كه در خصوص على عليه السلام صادر شده است، از شواهد قطعى بر دانش آن حضرت است.

به عقيده شيعه علوم امامان عليهم السلام ريشه اى غيبى و الهى دارد و تنها به معلومات اكتسابى خلاصه نمى گردد. امّا اگر كسى اين سخن را نپذيرد لااقل اين حقيقت را نمى تواند انكار كند كه در بين اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله كسى به مانند على عليه السلام به پيامبر نزديك نبود و از خرمن دانش آن حضرت بهره نگرفت. در اين خصوص ابن اسحاق- كه از قديمى ترين سيره نويسان اهل سنّت است- مى نويسد: از نعمتهاى خداوند بر على عليه السلام يكى آن بود كه آن حضرت از كودكى و قبل از ظهوراسلام در دامن رسول خدا صلى الله عليه و آله پرورش يافت». (2) 36 در اين مدّت طولانى انوار علوم نبوى بر وجود على عليه السلام تابيدن گرفت و آن حضرت وارث اين علوم گرديد. على عليه السلام خود در اين باره مى فرمايد: «نسبت من به


1- . سنن ترمذى 5/ 596.
2- . به نقل از السيرةالنبويه 1/ 262.

ص: 24

پيامبر صلى الله عليه و آله چنان بود كه چون از حضرتش سؤال مى كردم به من پاسخ مى گفت و چون ساكت مى شدم او ابتدا به سخن مى كرد». (1) 37 مفسر بزرگ اسلام، طبرسى، در تفسير آيه: «وَتَعِيَهَا أُذُنٌ وَاعِيَةٌ ...» (2) 38- يعنى: تا اين سرگذشت ها را گوش هاى گيرنده و شنوا به خاطر سپارد- مى نويسد:

مصداق گوش هاى شنوا على عليه السلام است. و سپس از قول آن حضرت مى نويسد: «چون اين آيه نازل گشت پيامبر صلى الله عليه و آله به من فرمود: از خدا خواسته ام كه تو را داراى گوش هاى شنوا گرداند و به بركت دعاى پيامبر صلى الله عليه و آله هرگز مطلبى را كه از آن حضرت شنيده بودم، از خاطر نبردم». (3) 39 على عليه السلام در طول حيات خود به كرّات از نسبت معلّمى رسول خدا صلى الله عليه و آله و شاگردى خود در محضر آن بزرگوار سخن به ميان آورد. به عنوان مثال در نهج البلاغه آمده است: روزى على عليه السلام به پيشگويى حوادثى از آينده مبادرت ورزيد به طورى كه اصحاب آن حضرت دچار شگفتى شدند. در اين هنگام يكى از حاضران پرسيد: اى اميرمؤمنان، آيا علم غيب داريد؟ حضرت با خنده و تبسّم


1- . سنن ترمذى 5/ 595.
2- . سوره الحاقه/ 12.
3- . تفسير مجمع البيان: 10/ 519.

ص: 25

به آن شخص كه از طايفه بنى كِلاب بود فرمود: «آنچه من مى دانم مصداق علوم غيبى نيست، بلكه دانشى است كه از عالِمى چون رسول خدا صلى الله عليه و آله فرا گرفته ام ...». (1) 40 با توجه به اين مرتبه علمى، على عليه السلام بارها خطاب به مردم فرمود:

«سَلُوني قَبْل أَن تَفْقِدُوني». (2) 41

يعنى:

قبل از آنكه مرا از دست دهيد سؤالات خود را بپرسيد. و در خصوص دانش قرآنى خود فرمود: «از كتاب خدا از من پرسش كنيد. به خدا سوگند كه آيه اى نيست مگر آنكه مى دانم كه در شب نازل شده يا در روز. در دشت نازل شده يا در كوه». (3) 42 و صحابى بزرگ، عبداللَّه بن مسعود درباره دانش على عليه السلام گفت: «قرآن بر هفت وجه نازل شد. و هر يك از اين وجوه ظاهرى دارد و باطنى. و ظاهر و باطن قرآن همه نزد على عليه السلام است». (4) 43 به هر حال اين مقام علمى- درباره على عليه السلام كه اعتراف همه صحابه را برانگيخت، به خودى خود دليلى است كه پس از وفات رسول خدا صلى الله عليه و آله على عليه السلام به عنوان شايسته ترين فرد، مورد رجوع جامعه قرار گيرد.


1- . نهج البلاغه: خطبه 128.
2- . الاتقان 4/ 233.
3- . همان.
4- . همان.

ص: 26

امّا آنچه هنوز درباره مقامات اهل بيت عليهم السلام قابل توجّه تر است، موضوع حديث ثقلين و شؤونى است كه در اين حديث شريف براى اهل بيت رسول خدا صلى الله عليه و آله اثبات مى گردد.

شؤون اهل بيت عليهم السلام

شؤون اهل بيت (ع)

شيعه و سنّى از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت كرده اند كه آن حضرت فرمود:

«إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتابَ اللَّهِ وعِتْرَتى اهْلِ بَيْتى مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا ابَداً. وَإِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ»؛

يعنى: «من در ميان شما دو ميراث وزين به يادگار مى گذارم- كتاب خدا و عترت و اهل بيتم- كه تا وقتى به اين دو تمسّك جوييد گمراه نخواهيد شد و اين دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا آنكه در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند.»

اين حديث به اصطلاح دانشمندان از احاديث قطعى و متواترى است كه در صدور آن از رسول خدا صلى الله عليه و آله ترديدى وجود ندارد. يكى از محققان بزرگ شيعه به نام ميرحامد حسين هندى در كتابى به نام عبقات الانوار اين روايت را از حدود 200 نفر از علماى اهل سنّت نقل كرده است. (1) 44 به عقيده ما حديث ثقلين حجّتى براى همه مسلمانان تا روز


1- . معارف اسلامى ص 218.

ص: 27

قيامت است و نتايج ارزشمندى در پى بردن به شؤون اهل بيت دارد كه در اينجا به برخى از آنها اشاره مى گردد.

1- قرآن و اهل بيت عليهم السلام ارتباط محكمى با يكديگر دارند كه اين ارتباط تا روز قيامت باقى است.

2- با توجه به اين ارتباط، رسول خدا صلى الله عليه و آله هدايت و نجات مسلمانان را در تمسّك دو جانبه به قرآن و اهل بيت عليهم السلام تضمين فرمود.

3- تمسّك يك جانبه به قرآن و اعراض از اهل بيت عليهم السلام نوعى تخلّف به شمار رفته و موجب ضلالت و گمراهى است.

4- لازمه تمسّك به اهل بيت عليهم السلام، مراجعه مسلمانان به آنان و پذيرش رهنمودها و دستورات آنهاست.

5- قول و فعل اهل بيت رسول خدا صلى الله عليه و آله همانند آيات قرآن حجّت و سند است. چرا كه در تمسّك به آنان هدايت مسلمانان تضمين شده است.

6- اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله از هر گناه و اشتباهى معصومند.

زيرا لازمه حجّيت قول و فعل آنان، برخوردارى ايشان از مقام عصمت است.

روشن است كه نتايج ذكر شده به دو مطلب مهم و اساسى بازگشت پيدا مى كند و آن وجود صفات علم و عصمت در شخصيت اهل بيت عليهم السلام است، اين دو صفت همان ويژگى هايى است كه خداوند متعال نيز در آيات

ص: 28

قرآن (از جمله آيه 33 سوره احزاب و آيه 78 سوره واقعه) آن را مورد تصريح قرار داده است.

و نيز به دليل همين دو ويژگى است كه هر مسلمانى را مكلّف به پيروى از اهل بيت عليهم السلام مى گرداند.

رسول خدا صلى الله عليه و آله در باب مقام علمى اهل بيت خود فرمود:

«لَا تُعَلّموهُم فَهُم اعْلَمُ مِنكُم»؛ (1) 45

يعنى: «به آنان چيزى ياد مدهيد؛ كه از شما داناترند.» و در باب عصمت و طهارت آنان نيز اظهار داشت: «بدانيد كه خاندان من شما را از راه حق به در نمى برند و به راه ضلالت نمى كشانند». (2) 46

وصيّت نانوشته

وصيّت نانوشته

در آستانه وفات رسول خدا صلى الله عليه و آله اتفاق تلخى رخ داد كه به دليل حسّاسيت زمان وقوع، تاريخ، آن را با تمام جزئيات به ثبت رساند. جريان اين اتّفاق در بيشتر كتب حديثى و تاريخى وارد شده است. به عنوان مثال، در كتاب صحيح بخارى آمده است:

ابن عبّاس مى گويد: «آن گاه كه حال پيامبر صلى الله عليه و آله رو به وخامت نهاد فرمود: براى من كاغذ و قلمى بياوريد تا براى شما نامه اى بنويسم كه بعد از آن هرگز گمراه نشويد. در


1- . اصول كافى 1/ 287.
2- . همان.

ص: 29

اينجا عمر گفت: بيمارى بر پيامبر صلى الله عليه و آله غلبه كرده است. و كتاب خدا نزد ماست كه همان براى ما كافى است. امّا حاضران در اين باره به اختلاف پرداختند و سروصدا بالا گرفت تا جايى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: از كنار بستر من برخيزيد كه نزاع در نزد من جايز نيست». (1) 47 علامه مجلسى در كتاب بحارالانوار پس از نقل چند حديث در اين زمينه مى نويسد: «جريان كاغذ و قلم خواستن رسول خدا صلى الله عليه و آله و جلوگيرى عمر از آوردن آن، مطلب قطعى و مسلّمى است كه بخارى و مسلم و محدّثان ديگر اهل سنّت در صحاح خود نقل كرده اند». (2) 48 و اضافه مى شود كه بخارى در چند موضع از كتاب خود به درج آن اقدام كرده است.

اينكه رسول خدا صلى الله عليه و آله در صدد نوشتن چه چيزى بود، فعلًا مورد نظر نمى باشد، آنچه مهم است آنكه عمربن خطّاب با گفتن:

«حَسْبُنَا كِتَاب اللَّه»

مانع نوشته شدن وصيّت پيامبر صلى الله عليه و آله گرديد و چون در ضمن اين كار به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نسبت هذيان و غلبه بيمارى داد، آن حضرت از تصميم خود مبنى برنوشتن وصيّت خوددارى ورزيد. زيرا به فرض مكتوب شدن وصيّت پيامبر صلى الله عليه و آله مخالفان


1- . صحيح بخارى: 1/ 120.
2- . بحارالانوار 22/ 472.

ص: 30

مى توانستند با نسبت دادن هذيان، وصيّت آن حضرت را از اعتبار خارج سازند.

در اين موقعيت بود كه رسول خدا صلى الله عليه و آله چشم از جهان فرو بست و در شرايطى كه على عليه السلام بر بالين پيامبر صلى الله عليه و آله حضور داشت و مقدمات كفن و دفن آن حضرت را فراهم مى ساخت، جمعى از اصحاب در محلّى به نام سقيفه بنى ساعده گرد آمدند و پس از مذاكراتى چند، ابوبكر را به عنوان خليفه برگزيدند. و به اين صورت بود كه عليرغم سفارش هاى مكرّر رسول خدا صلى الله عليه و آله نسبت به جانشينى على عليه السلام آن حضرت از صحنه سياسى جامعه به دور ماند.

پس از رسول خدا صلى الله عليه و آله

اشاره

پس از رسول خدا (ص)

به دنبال رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله و در پى انزواى اهل بيت عليهم السلام از خلافت و جانشينى آن حضرت، دو كار ديگر از ناحيه زمامداران به وقوع پيوست كه هر كدام در تضعيف فرهنگ اسلامى آثار نامطلوبى بر جاى گذاشت. اين اقدامات عبارت بودند از:

الف- ممنوعيت نقل و نگارش حديث پيامبر صلى الله عليه و آله

ب- خوددارى و جلوگيرى از تفسير قرآن، ذيلًا در مورد هر كدام توضيحاتى درج مى شود.

الف- ممنوعيت نقل و نگارش حديث پيامبر صلى الله عليه و آله

ص: 31

پس از وفات رسول خدا صلى الله عليه و آله، نقل و نگارش احاديث آن بزرگوار ابتدا دچار محدوديت و سپس مورد ممنوعيت قرار گرفت. قراين اين مطلب بيش از آن است كه بتوان در اين حقيقت تاريخى به ترديد پرداخت و دانشمندان اسلامى- از شيعه و سنّى- در كتاب هاى تاريخى و روايى خود نوعاً به درج شواهد اين مطلب اقدام كرده اند. به عنوان مثال شمس الدين ذهبى در كتاب تذكرةالحفّاظ اقدام ابوبكر را در نهى مسلمانان از نقل حديث رسول خدا صلى الله عليه و آله و به دنبال آن از بين بردن تعدادى از روايات پيامبر صلى الله عليه و آله- كه خود جمع كرده بود- نقل كرده است. (1) 49 ذهبى همچنين درباره اقدامات خليفه دوم در جلوگيرى از نقل حديث پيامبر صلى الله عليه و آله نمونه اى را به شرح زير گزارش كرده است: «قرظةبن كعب گويد: آنگاه كه عمر ما را- به عنوان والى و فرماندار- به عراق گسيل داشت، تا خارج از مدينه مشايعت كرد. و سپس گفت: مى دانيد چرا تا به اين مكان به همراهى شما آمدم؟ گفتيم: حتماً به جهت احترام و تكريم آمده اى. او گفت: علاوه بر آن مى خواستم مطلبى با شما در ميان گذارم؛ و آن اين كه شما به شهرى عزيمت مى كنيد كه طنين قرآن مردمش همچون صداى زنبوران به


1- . تذكرة الحفّاظ: 1/ 3.

ص: 32

گوش مى رسد. مبادا با نقل حديث پيامبر صلى الله عليه و آله آنان را از قرآن بازداريد! نقل حديث را كم كنيد. و من در ثواب اين كار با شما شريكم». ذهبى سپس نوشته است: «چون قرظه به عراق رسيد مردم به او گفتند: حديثى براى ما نقل كن، امّا قرظه گفت: عمر ما را از اين كار نهى كرده است». (1) 50

لازم به ذكر است كه پيشگامان نقل و نگارش حديث جهت توجيه كار خود براى مردم دلايلى ذكر مى نمودند كه در كتب تاريخى آمده است. مثل آنكه مى گفتند: «نقل حديث پيامبر عامل شيوع اختلاف است» يا «نقل حديث مردم را از تلاوت قرآن بازداشته و عامل انزواى كتاب خدا مى شود». يا آنكه: «با وجود كتاب خدا ما را نيازى به حديث نيست». امّا در جاى خود ثابت شده است كه علل ياد شده نمى تواند توجيه گر اصلى سياست جلوگيرى از نقل حديث باشد، بلكه ممنوعيت نقل حديث در درجه نخست اقدامى سياسى و گامى در جهت كتمان فضايل اميرالمؤمنين على عليه السلام و اهل بيت آن حضرت بود. (2) 51 و اين سياست به خصوص در دوره خلافت معاويه با شدّت دنبال گرديد و در نتيجه بسيارى از روايات پيامبر صلى الله عليه و آله كه درباره


1- . همان: 1/ 7.
2- . جهت اطلاع بيشتر از انگيزه هاى ممنوعيت نقل و نگارش حديث ونقد آنها بنگريد به كتاب تاريخ عمومى حديث ص 84- 86.

ص: 33

على و اهل بيت او وارد شده بود از بين رفت و متقابلًا رواياتى در مذمّت على عليه السلام و خاندان او جعل و منتشر گرديد. (1) 52 و به طورى كه در تاريخ آمده است اين و ضعيت همچنان ادامه يافت تا آنكه در پايان قرن نخست هجرى، با به خلافت رسيدن عمربن عبدالعزيز، سياست منع نقل و كتابت حديث لغو گرديد. (2) 53

ب- رويگردانى و جلوگيرى از تفسير قرآن

كار ديگرى كه پس از وفات رسول خدا صلى الله عليه و آله در جامعه اسلامى رخ نمود، بى توجهى عده اى از صحابه به امر تفسير قرآن و تشويق صرف به تلاوت و ختم آن بود. و عجيب آنكه اين كار توسط كسانى پى ريزى گشت كه در وفات رسول خدا صلى الله عليه و آله شعار

«حَسْبُنا كتاب اللَّه»

سر داده بودند و انتظار مى رفت كه بيش از ديگران به مفاهيم قرآن توجه كنند. بنا به روايات تاريخى، نخستين كسى كه از بحث پيرامون آيات قرآنى خوددارى كرد، خليفه نخست بود. و به طورى كه محدثان نوشته اند، زمانى كه ابوبكر درباره معناى: «وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْ ءٍ مُقِيتاً» (3) 54 پرسشى كردند، او در پاسخ گفت: «كدام آسمان بر من سايه افكند و كدام


1- . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد 11/ 44 و 4/ 63- 68.
2- . سنن دارمى 1/ 126.
3- . نسا/ 88

ص: 34

زمين مرا در برگيرد اگر درباره كتاب خدا چيزى را كه ندانم بر زبان آرم؟». (1) 55 پس از درگذشت ابوبكر، موضوع خوددارى از تفسير از بعد وسيعترى در بين صحابه برخوردار گشت و به تدريج به عنوان سياستى از ناحيه خلفاى وقت مورد توجه قرار گرفت. طبرى در تاريخ خود آورده است كه: عمر در دوران خلافت خود همواره به واليان خود سفارش مى كرد كه در مناطق تحت فرمان خويش از نقل حديث و تفسير قرآن بپرهيزند. (2) 56 علاوه بر آن خليفه دوم با كسانى كه در زمينه قرآن به بحث و تحقيق مى پرداختند شخصاً برخورد كرده و در مواردى آنان را به مجازات مى رساند.

معروف ترين حادثه اى كه تاريخ در اين زمينه ثبت كرده است جريان برخورد خليفه دوم با صبيغ بن عسل تميمى است. در اين زمينه از قول سليمان بن يسار، چنين نقل شده است: «مردى به نام صبيغ وارد مدينه شد و در زمينه متشابهات قرآن از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله سؤالاتى به عمل آورد. عمر به دنبال او فرستاد، در حالى كه قبلًا دو شاخه تر از درخت خرما آماده كرده بود. وقتى آمد به او گفت: تو كيستى؟ او گفت: من بنده خدا صبيغ هستم. عمر


1- . تفسير ابن كثير 1/ 6.
2- . تاريخ طبرى: 4/ 204 و نيز بنگريد به شرح نهج البلاغه 12/ 93.

ص: 35

يكى از چوب ها را برداشت و گفت: من هم بنده خدا عمر هستم. آنگاه چنان بر سر و صورت وى زد تا خون از او جارى شد. صبيغ گفت: اى امير مؤمنان، بس است! آنچه در سرم بود از خاطر برفت». بنا به روايات ديگرى كه در اين زمينه در كتب تفسير و تاريخ وجود دارد، عمر تا سه نوبت به تنبيه صبيغ ادامه داد و سپس به او اجازه داد تا به وطن خود يعنى عراق مراجعت كند امّا در همان حال به عامل خود ابوموسى اشعرى نوشت كه هيچ يك از مسلمانان حق نشست و برخاست با صبيغ را ندارند. (1) 57 ناگفته نماند كه از نظر محققان شيعه خوددارى و بلكه جلوگيرى از تفسير قرآن، اقدامى شبيه به جلوگيرى از نقل حديث بوده و هدفى جز آن در بر نداشت. زيرا چنان كه روشن است آيات فراوانى در فضيلت اهل بيت رسول خدا صلى الله عليه و آله نازل شده كه بحث از آنها آن هم با تكيه بر روايات نبوى- از جهت سياستمداران وقت اقدامى مصلحت آميز نبود و چه بسا موقعيت آنان را نيز با خطرهايى مواجه مى ساخت. از اين رو چنانكه گفته شد، در اين دوره مردم صرفاً به تلاوت قرآن و ختم مكرر آن تشويق شده و از تدبر و شناخت بسيارى از مفاهيم قرآنى به دور افتادند. امّا به طورى كه خواهد آمد، پس از مدتى


1- . جهت اطلاع از اين روايات بنگريد به سنن دارمى 1/ 54 و 55.

ص: 36

وضعيت ديگرى جايگزين اين شرايط گشت.

تفسيرگويى در عصر صحابه

تفسيرگويى در عصر صحابه

از آنجا كه قرآن پايه اصلى حقايق دينى براى مسلمانان به شمار مى رفت، سياست جلوگيرى ازتفسير قرآن نتوانست به عنوان سياستى دائمى برقرار بماند؛ به ويژه آنكه شعارى چون:

«حَسْبُنَا كِتَاب اللَّه»

طنين انداز شده و انتظار ويژه اى را از قرآن به وجود آورده بود. از اين رو ابتدا در دوره خلافت عمر دو تن از صحابه- يعنى عبداللَّه بن عباس و عايشه (همسر پيامبر)- اجازه يافتند كه در خصوص تفسير قرآن و يا بيان مسائل شرعى، مطالبى را با مردم در ميان گذارند. (1) 58 و سپس با انتقال پاره اى از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله به شهرها و مراكز اسلامى، به تدريج مكاتب و مدارسى در آموزش قرائت وتفسير قرآن دائر گرديد كه معمولًا در رأس هرمدرسه اى، يكى از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله قرار داشت. (2) 59 در اين مدارس محور اصلى آموزش، تعليم قرائت قرآن بود، امّا در باب مفاهيم آيات نيز توضيحاتى در اختيار شاگردان قرار مى گرفت. مفسران جهت آگاهى از


1- . القرآن الكريم و روايات المدرستين 2/ 419.
2- . تاريخ تفسير قرآن كريم 68- 87.

ص: 37

مفاهيم واژه هاى قرآن غالباً به سراغ اشعار و ضرب المثل هاى عرب مى رفتند و با تكيه بر اين گونه شواهد حقايق قرآن را بررسى مى كردند. آنهاهمچنين جهت پى بردن به تفاصيل سرگذشت هايى كه در قرآن به اجمال وارد شده است به توضيحات برخى از علماى اهل كتاب كه به كسوت مسلمانى در آمده بودند مراجعه مى كردند و به اين ترتيب به تدريج جريانى مشهور به اسرائيليات وارد حوزه تفسير و حديث گشت و فرهنگ اسلامى را آلوده ساخت. (1) 60 با توجه به محدوديتى كه در باب نقل و نگارش حديث پيامبر صلى الله عليه و آله به وجود آمده بود، در اين دوره معلّمان قرآن و فقهاى صحابه به تدريج به استفاده از رأى و دانش شخصى در مسير تفسير قرآن يا صدور فتاواى دينى متمايل شدند. و پس از مدتى جواز استفاده از رأى به صورت دستورالعملى از ناحيه خلفا صادر گرديد. در اين مورد در منابع حديثى اهل سنت، رواياتى وارد شده كه از آنها استفاده مى شود: ابوبكر، عمر، ابن عباس و ابن مسعود هر گاه در برابر مسأله اى قرار


1- . علت اين آلودگى آن بود كه منبع اصلى اين مطالب كتب اهل كتاب در آن دوره بود كه به علت وقوع تحريف در آنهاآكنده از مطالب خرافى و غير واقعى بود. جهت اطلاع بيشتر در اين باره بنگريد به كتاب تاريخ عمومى، ص 103 حديث تحت عنوان: پيدايش اسرائيليات و قصه پردازى.

ص: 38

مى گرفتند، نخست به قرآن و سنّت رسول خدا صلى الله عليه و آله نظر مى افكندند و در صورتى كه پاسخ خود را در آن دو منبع پيدا نمى كردند، از رأى و نظر خود در پاسخگويى استفاده مى كردند. مثلا در سنن دارمى دستورالعملى از ناحيه خليفه دوم خطاب به شريح قاضى آمده است كه شرح آن چنين است: «اگر مسأله يا قضاوتى به نزد تو آوردند كه درباره آن حكمى در كتاب خدا وجود دارد براساس كتاب خدا حكم كن. اگر در كتاب خدا پاسخى نيافتى، به سنّت رسول خدا صلى الله عليه و آله توجه كن و براساس آن حكم نما. اگر در سنّت رسول خدا صلى الله عليه و آله نيز جوابى نيافتى، بنگر كه مردم (صحابه) در آن مسأله چه نظرى دارند و تو نيز همان گونه حكم نما. امّا اگر در برابر مسأله اى قرار گرفتى كه در كتاب خدا و سنّت رسول خدا صلى الله عليه و آله و فتاواى قبل از تو اشاره اى نسبت به آن وجود ندارد، يكى از دو روش را در پيش گير: يا آنكه به رأى خود اجتهاد كرده و صدور حكم را به تأخير ميفكن. و يا اگر خواستى از اعلام رأى خوددارى كن (تا دستورى از مركز صادر شود)». (1) 61 مطابق قراين معتبر تاريخى، از اواخر دوران صحابه استفاده از رأى در تفسير قرآن و يا صدور فتاواى دينى، در بين مردم شايع گرديد و با گذشت زمان به حجم آن افزوده


1- . سنن دارمى 1/ 58- 60.

ص: 39

شد؛ به طورى كه در پايان قرن نخست كه مقارن با شروع امامت صادقين عليهما السلام است، رأى به عنوان يكى از مبانى استنباط احكام الهى در بين اهل سنّت به رسميت شناخته شد. در اين زمان جريان وسيعى در عراق به وجود آمد كه اصطلاحاً به جريان رأى و قياس مشهور است. با توجه به اين جريان به تدريج براى عده اى از فقها و مفسران اهل سنّت اين مطلب مسلم گشت كه حقايق متعددى وجود دارد كه درباره آن اصل و ريشه اى در كتاب خدا يا سنّت نبوى ديده نمى شود و در نتيجه آنان مجازند كه با استفاده از رأى خود درباره آن حقايق به اظهار نظر بپردازند و نتيجه اين تفكر ظهور تفسيرهاى مختلف از يك آيه قرآنى يا صدور فتاواى مختلف در يك مسأله شرعى بود كه در اين دوره به اوج خود رسيد.

عصر صادقين؛ بازگشت به كتاب و سنت

اشاره

عصر صادقين؛ بازگشت به كتاب و سنت

با فرا رسيدن دوره صادقين عليهما السلام موج فكرى جديدى در حوزه فرهنگ و عقايد اسلامى به وجود آمد كه در نگرش عمومى به قرآن و حديث تأثير فراوانى بر جاى گذاشت.

مركز اين موج مدينه منوره بود، امّا شعاع آن به تدريج همه نقاط را فرا گرفت. در اين موج فكرى امام باقر و امام صادق عليهما السلام بار ديگر اين تفكر را رايج ساختند كه هيچ

ص: 40

حقيقتى نيست مگر آنكه ريشه اى در كتاب يا سنّت دارد هر چند كه گروهى به دليل ضعف دانش قادر به درك يا كشف آن نباشند. (1) 62 صادقين عليهما السلام همچنين در تحكيم موقعيت كتاب و سنّت اقدامات متعددى انجام دادند كه ذيلًا به مهمترين آن اشاره مى گردد:

1. نقد ملاك رأى و قياس

با توجه به رواياتى كه از صادقين عليهما السلام وارد شده است، آن دو بزرگوار در بيان مسائل اسلامى هر گونه استفاده از رأى و قياس را مردود دانسته و معتقدان به رأى و قياس را با شيطان برابر دانسته اند. مطابق اين روايات اگر دين الهى با مبناى قياس سنجيده شود به تدريج اصالت خود را از دست داده و نابود خواهد شد.

در اين زمينه كلينى رحمهم الله از امام صادق عليه السلام روايت كرده است كه: «پيروان قياس با استمداد از مقايسه به جستجوى حقيقت رفتند، امّا قياس جز به دورى آنان از حقيقت نيفزود. دين خدا با قياس و استحسان (برداشت ذوقى) صحيح نمى شود». (2) 63 در روايت ديگر ابوبصير گويد: به امام صادق عليه السلام


1- . اصول كافى 1/ 60.
2- . اصول كافى 1/ 56.

ص: 41

گفتم: مسائلى مطرح مى شود كه پاسخ آن را در كتاب خدا نمى يابيم و سنتى (حديثى) درباره آن وجود ندارد كه در آن بنگريم. آيا مى توانيم فكر خود را به كار انداخته و پاسخ دهيم؟ ابوعبداللَّه عليه السلام گفت: «نه. باخبر باش كه اگر فتواى تو با حقيقت موافق باشد اجر و پاداشى نخواهى برد.

و اگر بر خطا باشد بر خداوند تبارك و تعالى دروغ بسته اى». (1) 64 در مورد روايات تذكر دو نكته ضرورى است:

الف- امامان شيعه عليهما السلام با اين تفكر مخالف بوده اند كه احياناً مسائلى وجود دارد كه درباره آنهااصلى در كتاب و سنّت وارد نشده است، به اين جهت امامان استفاده از رأى و قياس را رد كردند و همه جا توجه مردم را به كتاب خدا و سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله معطوف نمودند، چنان كه امام صادق عليه السلام در روايتى فرمود: «هيچ امرى نيست كه مورد اختلاف دو نفر واقع شود مگر آنكه ريشه اى در كتاب خدا دارد امّا خردهاى معمولى آن را درك نمى كنند». (2) 65 ب- امامان شيعه عليهم السلام هرگز با تفكر صحيح درباره آيات قرآن مخالف نبودند، البته تفسير به معناى پرده برداشتن از مراد و مقصود صاحب سخن است و در مورد تفسير قرآن،


1- . همان.
2- . اصول كافى 1/ 60.

ص: 42

بر مفسر لازم است كه قبل از پرداختن به تفسير، همه قرائن داخلى و خارجى آيه مورد نظر را بررسى كند و از جمله سنن و رواياتى را كه از پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و اهل بيت او رسيده، مورد بررسى و دقت قرار دهد و در نهايت با احتياط كامل معنايى كه از آيه به دست آورده است را بيان نمايد. در صورت بى توجهى به موارد ذكر شده، تفسير مصداقى از تفسير به رأى خواهد بود كه امرى مذموم و ناروا خواهد بود. در اين ميان مراجعه به روايات معصومان عليهما السلام در زمينه آيات الاحكام امرى لازم و ضرورى است. امّا در مورد آياتى كه براى تذكر و بيدارى دل هاى زنگار گرفته انسان ها و توجه دادن به آداب و اخلاق نيكوى انسانى نازل شده، از چنين بحثى مستثنى هستند، زيرا اينگونه آيات قابل نسخ و يا تخصيص نبوده و در همه زمان ها عموم مردم آنهارا فهميده و متذكر مى شوند.

2. انتقاد از فقهاء و مفسران اهل سنت

در پاره اى از روايات امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام به انتقاد از فقها و مفسران اهل سنّت پرداخته و آنان را فاقد هر گونه درك صحيح نسبت به قرآن اعلام نموده اند. به نظر مى رسد دليل اين موضع گيرى امامان عليهم السلام به جهت استفاده اهل سنّت از رأى شخصى در حوزه تفسير و مسائل فقهى

ص: 43

آن هم به گونه افراطى بوده است. اينك به موارد زير توجه كنيد:

الف- امام باقر عليه السلام خطاب به قتاده- مفسر معروف اهل سنّت در عراق- گفت: اى قتاده به يقين قرآن را تنها كسى مى شناسد كه مخاطب آن باشد. سپس فرمود: به من رسيده است كه تو به تفسير قرآن مشغول شده اى. قتاده گفت:

آرى. امام فرمود: واى بر تو اى قتاده! اگر قرآن را از پيش خود تفسير مى كنى به يقين هلاك خواهى شد و ديگران را هم به هلاكت خواهى كشاند. و اگر قرآن را به نقل از ديگران تفسير كنى باز هم هلاك خواهى شد و ديگران را به هلاكت خواهى كشاند». (1) 66 ب- در قسمتى از روايت مفصلى كه شيخ صدوق در علل الشرايع آورده است، امام صادق عليه السلام در انتقاد از ابوحنيفه- كه در عراق به كار فتوا مشغول بود- مى فرمايد:

اى ابوحنيفه، آيا تو قرآن را آنچنان كه سزاوار شناختن آن است مى شناسى؟ آيا در قرآن ناسخ را از منسوخ باز مى شناسى؟ ابوحنيفه در پاسخ گفت: آرى. امّا امام عليه السلام فرمود: «اى ابوحنيفه، حقا كه ادعاى دانش مى كنى، امّا بدان كه چنين دانشى را خداوند جز در نزد اهل قرآن كه كتاب خدا بر ايشان نازل شده، قرار نداده است. آرى؛ چنين


1- . تفسير البرهان 1/ 18.

ص: 44

دانشى جز در نزد ذريّه ويژه رسول خدا صلى الله عليه و آله نيست. و قطعاً خداوند دانش حرفى از كتاب خود را در اختيار تو قرار نداده است». و در دنباله روايت آمده است كه امام سؤالاتى از قرآن به ميان آورد كه ابوحنيفه از پاسخ آنهادرماند. (1) 67 ج- امام صادق عليه السلام در انتقاد از هرگونه تفسير به رأى فرمود: «آنكس كه قرآن را با رأى خود تفسير كند، به فرض كه درست و مطابق با واقع تفسير كند، اجر و پاداشى نخواهد برد. امّا اگر به خطا تفسير كند، او از مرز حق و حقيقت بيش از فاصله زمين و آسمان دور شده است». (2) 68

3. جهت گيرى صحيح نسبت به قرآن

اشاره

امامان شيعه عليهم السلام با جهت گيرى صحيح نسبت به قرآن، كتاب الهى را به صحنه مباحث فكرى باز گرداندند. آنان بدين منظور شاگردان خود را با مفاهيم قرآن آشنا كردند و به تأمل و تدبر در كلام الهى تشويق نمودند. اقدامات امامان معصوم به ويژه صادقين عليهما السلام در اين حوزه از تنوع ويژه اى برخوردار است كه ذيلًا به اهمّ آن اشاره مى گردد:

الف- نهى از تندخوانى و ختم سريع قرآن


1- . علل الشرايع 1/ 112.
2- . تفسير صافى 1/ 35.

ص: 45

در روايات معتبر از تندخوانى قرآن و ختم آن در كمتر از سه روز نهى شده است. (1) 69 در روايتى امام صادق عليه السلام در معناى: «ورَتّل القُرآن تَرتيلًا» (2) 70 از قول على عليه السلام فرمود: «در تلاوت قرآن آن را خوب بيان كن. و همانند شعر آن را با شتاب مخوان. و مانند ريگ آن را در دهان پراكنده مساز. امّا دل هاى سخت خود را با تلاوت قرآن به بيم و هراس افكنيد. و هرگز همّ شما به پايان رساندن سوره نباشد». (3) 71 در روايت ديگر امام صادق عليه السلام خود در معناى آيه:

«كسانى كه كتاب آسمانى به آنها داده ايم آن را چنانكه شايسته آن است مى خوانند» (4) 72 فرمود: «تلاوت شايسته كتاب خدا به اين معنى است كه در برابر آياتى كه از بهشت و دوزخ سخن مى گويد، مكث و تأمل شود. به اين صورت كه در آيات رحمت، از خدا تقاضاى رحمت و در آيات عذاب، از عذاب الهى به خداوند پناه برده مى شود». (5) 73 ضمناً از روايات ديگر به دست مى آيد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و امامان شيعه عليهما السلام در تلاوت قرآن خود نيز به اين روش


1- . الكافى 2/ 617.
2- . مزمل/ 4
3- . وسائل الشيعه 4/ 836.
4- . بقره/ 121
5- . وسائل الشيعه 4/ 863.

ص: 46

عمل مى كرده اند. (1) 74

ب- دعوت به ريشه يابى مطالب در قرآن

امامان عليهم السلام معتقد بودند كه هر مطلبى بلاشك ريشه اى در قرآن دارد كه ميتوان با تأمل و تدبر به آن دست يافت. از اين رو شاگردان خود را به گونه اى تربيت كرده اند كه بتوانند به ريشه هاى مطالب در قرآن واقف گردند.

در اين زمينه شواهد فراوانى در روايات خصوصاً در روايات شيعه وجود دارد كه به برخى از آنهااشاره مى گردد:

1. امام على عليه السلام در حديث معروفى مى فرمايد: «اين قرآن را به نطق و سخن در آوريد كه (خود) با شما سخن نمى گويد بدانيد كه من شما را به (حقايق) آن باخبر مى سازم، علم (و سرگذشت هاى) گذشتگان و علم (حوادث) آيندگان تا روز قيامت در قرآن است، قرآن اساس داورى در زمينه اختلافات بين شماست و اگر از (حقايق) قرآن از من سؤال كنيد، همه را به شما خواهم آموخت». (2) 75 2. كلينى (ره) به نقل از ابوالجارود روايت كرده كه امام باقر عليه السلام فرمود: «هر گاه مطلبى براى شما گفتم، ريشه آن را


1- . از جمله بنگريد به القرآن الكريم و روايات المدرستين 1/ 171 و 181.
2- . اصول كافى: 1./ 61.

ص: 47

در قرآن از من سراغ گيريد». (1) 76 3. عبدالاعلى بن اعين در حديثى مى گويد: «شنيدم كه امام صادق عليه السلام فرمود: «من زاده رسول خدايم. من كتاب خدا را مى شناسم. آغاز آفرينش و برنامه كائنات در كتاب خداست. اخبار آسمان، اخبار بهشت و دوزخ، آينده زندگى و گذشته گيتى در كتاب خداست. من همه اين مسائل را مى دانم چنانكه گويا در كف دست خود مى نگرم.

آرى؛ خداوند مى فرمايد: «كتاب من بيانگر همه پديده هاست». (2) 77 با چنين اشرافى به قرآن هر گاه شاگردان صادقين عليهما السلام جوياى ريشه قرآنى مطلبى مى شدند، آن دو بزرگوار بلافاصله شاهد آن را از قرآن بيان مى كرده اند. در اين زمينه نمونه هاى فراوانى در كتب روايى درج شده است. (3) 78 آنان به گونه اى پرورش يافتند كه بتوانند در زمينه هر مطلبى شاهدى از قرآن و يا سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله اقامه كنند؛ كارى كه امروزه نيز فقهاى شيعه در مسير اجتهاد صحيح آن را دنبال مى كنند و با تكيه بر شواهد قرآنى و روايى به استنباط مسائل دينى مى پردازند. (دقت شود


1- . همان 1/ 60.
2- . همان.
3- . از جمله بنگريد به اصول كافى 1/ 60.

ص: 48

كه روايات شيعه چيزى جز همان سنّت واقعى پيامبر صلى الله عليه و آله نيست). (1) 79

د- توضيح و تبيين مقاصد قرآنى

روايات زيادى در دست است كه نشان مى دهد كه امامان شيعه عليهم السلام نيز همانند رسول خدا صلى الله عليه و آله به تبيين حقايق قرآن اشتغال داشته و خصوصاً به سؤالات اصحاب و مراجعان خود به روشنى پاسخ داده اند. در اين روايات مشاهده مى گردد كه امامان عليهم السلام گاه به توضيح لغات و تعابير مهم آيات پرداخته اند. گاه در باب شأن نزول آيات و نيز مصاديق آنها را به زبان آورده اند، و گاه نيز در زمينه تفسير آيات قرآن مطالبى را با مخاطبان خود در ميان نهاده اند.

ضمناً در اين پرسش و پاسخ ها تفاوتى بين دوستان و يا دشمنان امامان نبوده است. در اين قسمت از بين انبوه روايات قرآنى به ذكر سه نمونه بسنده مى شود:

1. ابن كثير در تفسير خود مى نويسد: از طرق متعدد از على عليه السلام نقل است كه بر فراز منبر كوفه فرمود: قبل از آنكه مرا از دست بدهيد سؤالات خود را بپرسيد. شما از آيه اى از كتاب خدا يا سنتى از سنن پيامبر صلى الله عليه و آله سؤال نخواهيد كرد مگر آنكه شما را از آن باخبر سازم. در اينجا ابن الكُوّا- كه


1- . در اين خصوص بنگريد به پژوهشى در تاريخ حديث شيعه ص 235.

ص: 49

از سران خوارج بود- به پا خاست و گفت: اى اميرمؤمنان، معناى: «وَالذَّارِيَاتِ ذَرْواً» (1) 80 چيست؟ على عليه السلام فرمود:

بادها. او سؤال كرد: «فَالْحَامِلَاتِ وَقْراً» (2) 81 يعنى چه؟

حضرت فرمود: ابرها. ابن الكوّاء باز پرسيد: «فَالْجَارِيَاتِ يُسْراً» (3) 82 چيست؟ حضرت پاسخ داد: كشتى ها. باز پرسيد:

«فَالْمُقَسِّمَاتِ أَمْراً» (4) 83 چه كسانى هستند؟ حضرت در پاسخ فرمود: ملائكه. (5) 84 2. امام باقر عليه السلام در توضيح آيه: «وَالَّذِينَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَاماً» (6) 85- يعنى: آنان كه چون انفاق كنند نه اسراف مى نمايند و نه سخت گيرى، بلكه در ميان اين دو اعتدالى دارند- فرمود: در اين آيه «اسراف» يعنى انفاق در مسير معصيت الهى، و «اقتار» يعنى بخل ورزيدن از اداى حقوق واجب الهى. و مراد از «قوام» رعايت عدالت و انفاق در چيزهايى است كه خدا فرمان داده است. (7) 86 3. كلينى رحمهم الله از ابوبصير روايت كرده كه او گفت: به ابوعبداللَّه صادق عليه السلام گفتم: اين آيه را تفسير كنيد كه خداوند


1- ، 2، 3، 4. الذاريات: 1- 4
2- 2
3- 3
4- 4
5- . تفسير القرآن العظيم 4/ 248.
6- . فرقان/ 67
7- . تفسير نورالثقلين 4/ 27.

ص: 50

فرموده است: «اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللَّهِ» (1) 87 يعنى: يهوديان و مسيحيان، دانشمندان و علماى دينى خود را به عنوان رب اختيار كردند (و بدين سبب عبادت خدا را فرو نهادند). امام صادق عليه السلام فرمود: «به خدا سوگند خاخام ها و كشيش ها مردم را به پرستش خود دعوت نكردند. و اگر دعوت مى كردند هيچ كس پذيرا نمى شد. امّا (معناى آيه آن است كه) موقعى كه آنهابا رأى خود حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام كردند، مردم نيز (بدون اعتراض) پذيرا شدند و ندانسته آنها را عبادت كردند». (2) 88 4. در تفاسيرالبرهان و نورالثقلين، در ذيل آيه:

«وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ ...» (3) 89 روايات متعددى از دو امام باقر عليه السلام و صادق عليه السلام وارد شده است كه مراد از «شجره ملعونه» در قرآن بنى اميه هستند و خداوند با اين تعبير از آنان خبر داده است. (4) 90

د- روشنگرى در زمينه تأويل قرآن


1- . توبه/ 31
2- . اصول كافى 1/ 53.
3- . اسراء/ 60
4- . تفسير نورالثقلين 3/ 179، تفسيرالبرهان 2/ 425.

ص: 51

مرتبه اى از حقايق قرآنى كه فراتر از تفسير آن است تأويل قرآن است. تأويل در لغت به معناى برگرداندن و رجوع است (1) 91 و تأويل قرآن بر طبق شواهد روايى و لغوى به معناى برگرداندن كلام از معناى ظاهرى به معنايى است كه گاه قرينه و شاهد كافى بر آن در لفظ وجود ندارد. اگر چه بعد از بيان معناى تأويلى به وسيله خاندان وحى معلوم مى شود كه نوعى تناسب بين معناى ظاهرى و معناى تأويلى وجود دارد ولى اين تناسب قاعده و روشى ندارد كه همگان بتوانند با فراگرفتن آن به تأويل آيات قرآن كريم دست يابند.

پس اين سخن خداى تعالى كه مى فرمايد: «تأويل قرآن راجز خدا وراسخان درعلم (يعنى خاندان وحى) هيچكس نمى داند». (2) 92 سخنى است كه عقل انسانى هم شاهد و دليل بر آن است. زيرا عدول از معناى ظاهر سخن و نوشته و حمل آن بر معنايى كه هيچگونه دلالتى در كلام بر آن وجود ندارد خلاف بناى عقلا و عرف است مگر آنكه قرائتى از داخل يا خارج لفظ چنين جوازى را ارائه دهد.

لذا انسان گر چه از صفاى باطن و دانش فراوان برخوردار باشد ولى تا با متكلم و صاحب سخن ارتباط


1- . القاموس المحيط 3/ 341.
2- . سوره آل عمران/ 7.

ص: 52

نداشته باشد و آشنا به امور نهفته در سخن و نوشتارش نباشد نمى تواند معناى تأويلى كلام و نوشتار او را به دست آورد. زيرا معلوم است وقتى در كلام و نوشتار دلالتى بر معناى تأويلى نبود و قاعده اى هم از سوى متكلم و نويسنده در مورد معناى تأويلى كلام و نوشته اش وجود نداشت چگونه مى تواند بدون ارتباط با او دست به تأويل كلام او زد؟ به همين جهت است كه علماى شيعه به مصداق: «لَايَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ» (1) 93- يعنى: (حقايق) قرآن را جز پاكان كس ديگر مس نمى كند،- قائل به انحصار راسخان در علم، در خاندان وحى هستند. گر چه افراد بيمار دل به تأويل نابجاى قرآن دست زده و از اين طريق در صدد انحراف مردم باشند. (2) 94 بارى بدين جهت يكى از كارهاى امامان شيعه عليهم السلام در حوزه قرآن بيان صحيح تأويل آيات بوده است و در اينجا از بين تأويلات به جاى مانده به ذكر يك نمونه بسنده مى گردد:

در تفسير نورالثقلين در ذيل آيه: «قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْراً فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِمَاءٍ مَعِينٍ» (3) 95- يعنى: بگو: به من خبر دهيد اگر آب هاى (سرزمين) شما در زمين فرو رود چه


1- . واقعه: 79
2- . سوره آل عمران/ 7: «اما الذين فى قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنه و ابتغاء تأويله».
3- . ملك/ 30

ص: 53

كسى مى تواند آب جارى و گوارا را در دسترس شما قرار دهد- چهار حديث از ناحيه امامان (امام باقر، امام كاظم و امام رضا عليهم السلام) وارد شده است كه بيانگر تأويل اين آيه از ناحيه ائمه است. از جمله در يكى از اين روايات ابوبصير از امام باقر روايت كرده است كه حضرت فرمود: «اين آيه درباره امام قائم عليه السلام نازل شده و مفاد حقيقى آن چنين است:

بگو: به من خبر دهيد اگر امام شما غايب گردد كه ندانيد وى در كجا قرار دارد چه كسى براى شما امام ظاهرى قرار مى دهد كه شما را به اخبار آسمان ها و زمين و حلال و حرام الهى واقف گرداند. امام سپس فرمود: «به خدا تأويل اين آيه هنوز ظاهر نشده و لاجرم روزى فرا خواهد رسيد». (1) 96

حاصل و نتيجه كار صادقين عليهما السلام؛ نگاهى به تفاسير روايى شيعه

حاصل و نتيجه كار صادقين (ع)

بايد گفت كه مهمترين دست آورد كار صادقين عليهما السلام بطلان عملى شعار

«حسبنا كتاب اللَّه»

و بازگرداندن مردم به مطاوى كتاب خدا و سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله بود. و از اين جهت اين دو بزرگوار حتى در تصحيح مبانى فقهى، حديثى و تفسيرى اهل سنّت تأثير زيادى بر جاى نهادند.

از اين دو امام همچنين روايات فراوانى در زمينه تفسير


1- . تفسير نور الثقلين 5/ 387.

ص: 54

و تأويل قرآن صادر گرديد كه توسط ياران آنها در كتب و اصول حديثى ثبت گرديد. امّا از آنجا كه در دوره هاى بعد دست جعل و تحريف، حوزه روايات را تحت تأثير قرار داد، اين مطلب بر اصالت روايات تفسيرى هم اثر گذاشته و موجب گرديد كه برخى از مواريث حديثى و تفسيرى امامان عليهم السلام به نسل هاى بعد انتقال پيدا نكند و يا از خلوص و اصالت اوليه خارج گردد. امّا آنچه از روايات تفسيرى امامان در دوره متقدمان باقى ماند توسط بزرگانى چون فُرات بن ابراهيم كوفى، على بن ابراهيم قمى و محمد بن مسعود عياشى در تفاسيرى كه به نام اين بزرگان مزيّن شده است، جمع آورى گرديد و بعدها همين روايات در اختيار مفسران بزرگى چون شيخ طوسى و طبرسى قرار گرفته و به تفاسير آنان راه يافت.

در دوره متأخران نيز دانشمندان ديگرى ظهور كرده و موفق شدند كه با تتبع در كتب روايى و نيز تفاسير قبل خود، حتى الامكان، به جمع روايات تفسيرى مبادرت كرده و تفاسير جامعترى تدوين كنند. و از اين بزرگان مى توان از عبد على حويزى صاحب تفسير «نورالثقلين» سيد هاشم بحرانى صاحب تفسير «البرهان» و فيض كاشانى صاحب تفسير «الصافى» نام برد.

امّا اينكه آيا در حال حاضر در ذيل هر آيه اى روايتى وجود دارد و يا روايات تفسيرى موجود تكافوى نيازهاى

ص: 55

علمى امروز را مى نمايد، قطعاً پاسخ هر دو سؤال منفى است و دليل آن چنانكه گفته شد فقدان بسيارى از روايات صادره از ناحيه پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان عليهم السلام است. ليكن اين مطلب به معناى بى اعتنايى به روايات به جا مانده و روى آوردن به تفسير به رأى و به عبارت ديگر استغناى از اهل بيت عليهم السلام و زنده سازى دوباره شعار

«حسبنا كتاب اللَّه»

نيست.

آنچه در زمينه فهم قرآن از اهميت اساسى برخوردار است برخورد پرهيزكارانه با قرآن است كه قطعاً ضامن هدايت خواهد بود. (1) 97 در اين برخورد پس از آشنايى با علوم مقدماتى در تفسير قرآن (از قبيل صرف و نحو، لغت، اشتقاق، علوم ادبى مانند معانى، بيان و بديع و علوم قرآنى مانند اسباب النزول، ناسخ و منسوخ، محكم و متشابه و ...) لازم است كه شخص به روايات اهل بيت عليهم السلام مراجعه كرده و هم زمان در مضامين آيات الهى تدبر كند و سپس به تفسير اقدام نمايد. و به خصوص بايد گفت: مفسر وظيفه دارد به احاديث پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و ائمه اهل بيت عليهم السلام كه در تفسير قرآن وارد شده مرور و غور كرده به روش ايشان آشنا شود، پس از آن طبق دستورى كه از ناحيه امامان عليهم السلام رسيده است به تفسير قرآن پردازد به اين صورت كه از


1- . بقره/ 2

ص: 56

رواياتى كه در تفسير آيه وارد شده آنچه را موافق مضمون آيه است اخذ نمايد. و روايات مخالف با آن را كنار گذارد. (1) 98


1- . الكافى 1/ 69.

ص: 57

ص: 58

منابع و ماخذ

منابع و ماخذ

1. قرآن مجيد.

2. نهج البلاغه، به تصحيح دكتر صبحى صالح، تهران، دارالاسوة للطباعة والنشر، 1415 ه. ق.

3. الاتقان فى علوم القرآن، جلال الدين سيوطى، قم، منشورات رضى، بيدار، 1363 ه. ش.

4. بحارالانوار الجامعةء لدرراخبارالائمة الاطهار، علامه محمد باقر مجلسى، بيروت، دارالوفا، 1403 ه. ق.

5. پژوهشى در تاريخ حديث شيعه، دكتر مجيد معارف، مؤسسه فرهنگى ضريح

6. تاريخ قرآن، دكتر محمود راميار، انتشارات اميركبير، 1362 ه. ش.

7. تاريخ تفسير قرآن كريم، حبيب اللَّه جلاليان، تهران انتشارات اسوه، 1372 ه. ش.

8. تاريخ عمومى حديث، دكتر مجيد معارف، انتشارات كوير، 1377 ه. ش.

ص: 59

9. تاريخ الامم والملوك معروف به تاريخ طبرى، محمد بن جرير طبرى، بيروت، دارالتراث العربى، 1402 ه. ق.

10. تذكرةالحفاظ، شمس الدين ذهبى، بيروت، دارالكتب العلميه، 1374 ه. ق.

11. تفسير صافى، محمد بن محسن معروف به فيض كاشانى، بيروت، موسسه الاعلمى، 1402 ه. ق.

12. تفسير الميزان، علامه سيد محمد حسين طباطبايى، ترجمه محمد باقر موسوى همدانى، بنياد علمى و فرهنگى علامه.

13. تفسير مجمع البيان لعلوم القرآن، فضل بن حسن طبرسى، بيروت، دارالمعرفة، 1408 ه. ق.

14. تفسير نورالثقلين، عبد على حويزى، قم، مطبعة علميه، 1383 ه. ق.

15. تفسيرالبرهان، سيد هاشم بحرانى، تهران موسسه مطبوعاتى اسماعيليان، 1370 ه. ق.

16. تفسيرالقرآن العظيم، ابن كثير دمشقى، بيروت، دارالمعرفة، 1409 ه. ق ..

17. التفسير والمفسرون، محمد حسين ذهبى، بيروت، داراحياء التراث العربى

18. الجامع الصحيح لسنن الترمذى، ابو عيسى ترمذى، بيروت، دارالكتب العلميه

19. السيرة النبويه معروف به سيره ابن هشام، محمد بن

ص: 60

هشام، بيروت، دارالقلم

20. سنن ابوداود، سليمان بن اشعث، بيروت، داراحياء التراث العربى

21. سنن دارمى، عبداللَّه بن عبدالرحمن، نشر استامبول، 1401 ه. ق ..

22. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، بيروت، داراحياءالكتب العربيه، 1378 ه. ش.

23. صحيح بخارى، محمد بن اسماعيل بخارى، بيروت، دارالقلم، 1407 ه. ق.

24. علل الشرايع، محمد بن على بن بابويه، بيروت، موسسة الاعلمى، 1408 ه. ق.

25. القاموس المحيط، فيروزآبادى، بيروت، دارالجيل

26. القرآن الكريم و روايات المدرستين، سيد مرتضى عسكرى، تهران، المجمع العلمى الاسلامى، 1415 ه. ق.

27. الكافى، (اصول)، محمد بن يعقوب كلينى، به تحقيق على اكبر غفارى، تهران، دارلكتب الاسلاميه 1363 ه. ش.

28. مناهل العرفان فى علوم القرآن، عبدالعظيم زرقانى، بيروت، داراحياءالتراث العربى

29. معارف اسلامى، جمعى از نويسندگان، سازمان مطالعه و تدوين كتب دانشگاه ها، 1365 ه. ش.

30. وسائل الشيعه، محمد بن الحسن معروف به شيخ حر عاملى، تهران كتابفروشى اسلاميه، 1367 ه. ش. (1) 99


1- دكتر مجيد معارف، نگرشى بر فهم تاريخى قرآن، 1جلد، نشر مشعر - تهران.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109